عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

نخستین هدیه آسمانی

عسل خانم توی مهمونی

دختر نازم عسلی مامان   امروز شنبه ۲۳ بهمن ماه سال ۱۳۸۹  ساعت ۱.۵ بعد از ظهره.تو دخمل گلم توی بغلمی و مامانی داره با عجله تایپ میکنه چون داری ارور میدی .دیروز با مامانی و بابایی رفتیم مهمونی اولش شما ماه ماه بودی اما نزدیکای ظهر که شد بی تابیات شروع شد به شدت خوابت میومد اما چون عادت نداری که توی سرو صدا بخوابی هر کاریت کردم نتونستم بخوابونمت همه رو یه جورایی نگران کرده بودی اما مامانی فقط من میدونستم دختر سرتق من چشه با اینکه لباس درست حسابی تنت نکرده بودم لای پتو پیچیدمت و بابایی پرید ماشینو روشن کرد کلی نازتو کشیدم تا بالاخره تصمیم گرفتی دست از گریه کردن برداری و یکم به به خوردی و لا لا کردی بعد از کلی چرخیدن تو کوچه ها...
26 بهمن 1389

عسل خانم توی مهمونی

دختر نازم عسلی مامان امروز شنبه ۲۳ بهمن ماه سال ۱۳۸۹ ساعت ۱.۵ بعد از ظهره.تو دخمل گلم توی بغلمی و مامانی داره با عجله تایپ میکنه چون داری ارور میدی .دیروز با مامانی و بابایی رفتیم مهمونی اولش شما ماه ماه بودی اما نزدیکای ظهر که شد بی تابیات شروع شد به شدت خوابت میومد اما چون عادت نداری که توی سرو صدا بخوابی هر کاریت کردم نتونستم بخوابونمت همه رو یه جورایی نگران کرده بودی اما مامانی فقط من میدونستم دختر سرتق من چشه با اینکه لباس درست حسابی تنت نکرده بودم لای پتو پیچیدمت و بابایی پرید ماشینو روشن کرد کلی نازتو کشیدم تا بالاخره تصمیم گرفتی دست از گریه کردن برداری و یکم به به خوردی و لا لا کردی بعد از کلی چرخیدن تو کوچه ها برگشتیم ...
26 بهمن 1389